کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



سرود ولادت امام رضا علیه السلام

شاعر : امیر عباسی     نوع شعر : سرود     وزن شعر :     قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)    

پخش سبک   

پُر از تجلی نور است، تمام عرش معلا           نموده جـلـوه به عـالم، امام هـشتم دلها

پُـر از شـعـف، شده از یُـمن قـدوم با صـفـایش کـلّ دلـهـا


فدای آن، قدر و جاه و رُتبه و آن طلعت و حُسن دل آرا

گل پسرِ، حضرت موسی بن جعفر دیده بگشوده به دنیا

آیـۀ رأفـت، بـرای ما آمد           ضامن آهو، امام رضا آمد

لطف بی پایان، یا حضرت سلطان؛ لطف بی پایان، یا حضرت سلطان (۲)

***********************************************

برای اهل دو عالم، نمای حُسن خدا شد           به اذن خـالق یکـتـا، ولیِّ نعمتِ ما شد

مبارک است، جشن مـیـلاد امام عـاشقـان فـرزند زهـرا

حضرت عشق، جان ختم الانبیا، پور عـلـی دلبند زهـرا

کشیده پَـر، از جـنـان سوی مـدیـنـه طائر لبخـنـد زهـرا

نوگلی خشبو، رُکن الهُدی آمد           ضامنِ آهو، امام رضا آمد

لطف بی پایان، یا حضرت سلطان؛ لطف بی پایان، یا حضرت سلطان (۲)

***********************************************

مظهر یا حق و یا حَی، معنی یا حَی و یا هو           منم فقیر عطایت، به درگهت زده ام رو

ز رأفتت، راهیانِ کوی عشقـت را دعایی کن رضا جان

زندگی و راه و رسمِ عاشقـانت را خدایی کن رضا جان

این عرفه، از کرامت جمع ما را کربلایی کن رضا جان

آرزو دارم، گـل وفـا بـویم           نزد شش گوشه، رضا رضا گویم

لطف بی پایان، یا حضرت سلطان؛ لطف بی پایان، یا حضرت سلطان (۲)

: امتیاز

سرود ولادت امام رضا علیه السلام

شاعر : هاشم محمدی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک   

الا طبیب جـان، که بهـتـر از جانی            امیـد قـلب من، حـضرت سلطـانی

تو هـشتمین نـور داوری            به کـل عالم تو سـروری


پاره قـلـبـی به مصطـفی            فـرزند زهـرا و حـیدری

آقام آقام اباالحسن آقام؛ آقام آقام اباالحسن آقام؛ آقام آقام اباالحسن آقام

******************************************

بدون لطف تو، زار و زمین گـیرم            اگه نیام مشهد، یـقـین که می میرم

شـکـر خـدا مهـمان تـوأم            کــبــوتــر ایـــوان تــوأم

بهشت و دیگه میخوام چکار            من زائـر رضـوان تـوأم

آقام آقام اباالحسن آقام؛ آقام آقام اباالحسن آقام؛ آقام آقام اباالحسن آقام

******************************************

رواق و ایوانت، دل رو جلا میده            پـنـجـره فـولاد، شـمـا شـفـا مـیـده

باب الجوادت راه نجـات            تـمـام هـسـتـی من فـدات

شـدم دخـیـل ضـریـح تو            دوای دردم نیـمـه نگـات

آقام آقام اباالحسن آقام؛ آقام آقام اباالحسن آقام؛ آقام آقام اباالحسن آقام

******************************************

کرم کن و امشب، به من نگاهی کن            نیمه شبی مارو، حرم تو راهی کن

من سر راهـت نـشسته ام            دخـیل جان بر تو بسته ام

مـرا مـرانـی ز درگـهـت            کـبـوتـر پَـر شـکـسـتـه ام

آقام آقام اباالحسن آقام؛ آقام آقام اباالحسن آقام؛ آقام آقام اباالحسن آقام

******************************************

دور ضریح تو، شلوغِ و غوغاست            پرچـم سبز تو، تو عـالمین بالاست

سقا خانت حوض کـوثرِ            از عـرش اعـلی بـالاتـرِ

به شوق صحن و سرای تو            دلــم شــبــیــه کــبــوتــرِ

آقام آقام اباالحسن آقام؛ آقام آقام اباالحسن آقام؛ آقام آقام اباالحسن آقام

******************************************

ابـاالـرئــوفـی و شـاه خــراسـانـی            باب الـمـرادی و، صاحب ایرانی

گنبد و ایوان طلا میخوام            زیـارت سـامـرا میخـوام

جان جـوادت امـام رضـا            من از شما کربلا میخوام

آقام آقام اباالحسن آقام؛ آقام آقام اباالحسن آقام؛ آقام آقام اباالحسن آقام

: امتیاز
نقد و بررسی

بدون لطف تو، زار و زمین گـیرم            اگه نیام مشهد، بـدون که می میرم

سرود ولادت امام رضا علیه السلام

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک                                           ( به سبک السلام ای خاتم پیغمبران )

تهنیت ای اهل عالم آمده مهری فروزان           کز فروغش آسمان ها و زمین گردیده رخشان

عزیز مصطفی، ز نسل کوثری           چو جدت مرتضی، به عالم سروری


علی موسی الرضا؛ علی موسی الرضا

************************

قدسیان امشب همه مهمان تو شمس الشموسند           عاشقان خاک درت را تا ابد مولا ببوسند

ولی کـبـریـا، گـل پیـغـمـبـری           همه لطف و صفا، تو جان حیدری

علی موسی الرضا؛ علی موسی الرضا

************************

قبله ام روی تو باشد، چشم من سوی تو باشد           بهتر از جنت رضا جان گلشن کوی تو باشد

گل طاها رضا، ز هر گل بهتری           تویی مشگل گشا، ولی داوری

علی موسی الرضا؛ علی موسی الرضا

************************

تهنیت بر فاطمه با مصطفی و مرتضی باد           تهنیت بر نجمه و موسی بن جعفر از خدا باد

همه جود و سخا، ز عالم برتری           تو ای مولای ما، شفیع محشری

علی موسی الرضا؛ علی موسی الرضا

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه السلام

شاعر : زهیر سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

به پـای بـوس قـدومت زمین مهـیـا شد            ز نـور مضجـع تو آسـمـان مـصفـا شد
هزار جن و ملک ره به آسـمان نـبرند            زمین به یمن تو برتر ز عرش اعلا شد


غریب نام تو گویند و سخت در عجبم            که این غریب چه منزل گزین دلها شد
رضای دوست گزیدی و مرتضی گشتی            مگـر نه نام تو محـبوب جمله اسما شد
شود که ذره ای از علم خود به من سپری            که آنکه عـلم تو آمـوخت عـالـم آرا شد
ز دل بـرفت غـم آنگه که گـنبدت دیدم            چه گنبدی است که نورش به شمس همتا شد
نگفته ام به کس این راز جز به گوش ضریح            دل کــبــوتــریــم رامِ بــامِ مـــولا شــد
غزل ز وصف تو عاجز زهیر لب بسته            مگر توان که ثتـاگوی وصف دریا شد

: امتیاز

سرود ولادت امام رضا علیه السلام

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک  

دست من و دامن این ، آقا که خیـلی کریـمِ          لطف و عنایتش به ما ، ثابت شده از قدیـمِ

شب شب عیدی دادن ، فاطمه شد به عاشقا          میــده برات سفر ، مــدیـنه و کــرب و بلا


مولا علی موسی الرضا؛ مولا علی موسی الرضا ؛ مولا علی موسی الرضا

************************************************

از سر شب تا به سحر، دلم میخواد دعا کنم          گــوشۀ سجــاده فقط ، من آقــامو صدا کنم

دل رو به دریا می زنم، تا حرمت پل میزنم          به دامنت با حاجتام ، دست تـوسل می زنم

مولا علی موسی الرضا؛ مولا علی موسی الرضا ؛ مولا علی موسی الرضا

************************************************

تــربت مشهدت آقــا ، سرمۀ چــشم ملــکِ          ضریــح با صفــای تو ، قــبـله نه تا فــلکِ

اسم تو تا نمی بــرم ، قــفل دلــم وا نمیـشه          غیر محبتــت آقا ، چیـزی تو دل جا نمیشه

مولا علی موسی الرضا؛ مولا علی موسی الرضا ؛ مولا علی موسی الرضا

************************************************

لحظه ای هم رهام کنی، بدون که کارم تمامِ          حتی نفس کــشیدنم ، بــدون عشقت حــرامِ

بوی بهشت میرسد از، هر جایی که حرف شماست          خوش به حال عاشقی که، عمرش فقط صرف شماست

مولا علی موسی الرضا؛ مولا علی موسی الرضا ؛ مولا علی موسی الرضا

: امتیاز

سرود ولادت امام رضا علیه السلام

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک  

تجــلّی خــورشیــد، ولا مبــارک باشد            ولادت حضرت ِ ، رضا مبارک باشد

نام سبــحــان ، مــدح سلطــان ، گــشتــه ذکــر عــاشقــانی که به عشــقــش مبتــلایــند


پیــروان و ، بــی قــراران ، شــاد و خــوشحــال از قــدومِ یــوسف زهــرا رضــایــند

حضرت نجمه ، گوهر آورده            بر بهشت جان ، کـوثر آورده

یا رضا جانم؛ یا رضا جانم؛ یا رضا جانم؛ یا رضا جانم؛ یا رضا جانم؛ یا رضا جانم

*****************************************************

سیــد و سَروَر آمد ، جان پیــمبـر آمد            دسته گل ِ زیبای موسی بن جعفر آمد

حجت الله ، یابن زهرا ، تا قیامت دل به لطف و جود بی حدّ تو بستیم

ای ولیّ ، نعمت ما ، در طواف مرقد نورانی ات بودیم و هستیم

مضجـع پــاکت ، قــبلۀ دلـهــا            نام زـیبــایت ،حــلّ مشکــلها

یا رضا جانم؛ یا رضا جانم؛ یا رضا جانم؛ یا رضا جانم؛ یا رضا جانم؛ یا رضا جانم

*****************************************************

عبــد فــقیــریم آقا ، به تو اسیــریم آقا            برات کــربلا رو ، ازت میگــیریم آقا

از کرامت ، کن عنایت ، تا قیامت بر ولایت مبتلا باشیم رضا جان

در رَه ِ دین ، با محبّین ، اربعین امضا نما تا کربلا باشیم رضا جان

کن دعا حقّ ِ ، خیل ِ خوبانت            همسفر گـردیم ، با شهیــدانت

یا رضا جانم؛ یا رضا جانم؛ یا رضا جانم؛ یا رضا جانم؛ یا رضا جانم؛ یا رضا جانم

: امتیاز

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترکیب بند

امشب که خدا با تو نـمـایـان شــده آقا            انــگـار دلـم تـازه مـسـلـمـان شـده آقـا

از یـاد بــرد نـام  بــهـشــت ابــدی را            هر کس که دلش اهل خراسان شده آقا


هرکس كه رسیده است به جایی ومقامی            از خـاک در خانـه سـلـطـان شــده آقـا

باید بنـویـسـند كــه گنجـیـنـۀ عــرشیـم            در سیـنـۀ ماعـشق تو پـنـهـان شده آقا

فهمـیده ام از هـیـمـنۀ نـور حـضورت            با دیـدن تــو فـاطـمـه خـنـدان شده آقـا

من را ببر از خانه به مـیخـانه، ترم کن

دستی سـر گـیـسو زده دیوانه ترم کن

لبـخنــد بــزن تــا که ببـیـنـند رضا را            آیــات جــمـالــی و جــلالــی خــدا را

لبـخـند بزن تــا کــه ببـیـنـند حـسـیـنی            تا با توحسـن جلوه کند عـرض و سما را

لبخـنـد بزن تا همه در کــیـش تو آیـند            تا شهر حـسیـنیه کـند صــومـعـه ها را

باید كه شــب آمــدنـت بــاز بـگـویـنـد            تقوای تو را، زُهـد تو را، شوق دعا را

بوی تو ز پیـراهن یوسف گـذری كرد            بخشید به چـشـم تـر یــعـقـوب شـفا را

ای آب وهوای دل من با حـرمت گرم

ای ناز نـفـس های خـداونـد دمت گرم

شأنی به جهان بیشتر از نوکری ات نیست            فریاد که دل خواه تر از دلبری ات نیست

یک عمر هلاک تو واین جذبۀ عـشقیم            خاک تو سرم باد که چون سروریت نیست

حتما به علی رفته ای ایـنقدر شگـفـتی            کس نیست، گرفتار دم حـیدری ات نیست

ای معـجــزۀ دامن زهــرا ز نـگـاهـت            پیداست دلی همچو دل مادری ات نیست

هنگام حدیث است بخوان سلسلة العـشق            تا خلـق نویسند تكی دیگری ات نیست

من آمـده ام ســجـده کــنم اوج بـگیـرم            گفتند که جانبخش تر از پادریت نیست

صد شکر خدا صحن گوهرشـاد به ما داد

ما بی کس و او پنجره فـولاد به ما داد

سوگـنـد سر کعـبه بــه دامــان تو باشد            صــد چـلۀ دل قـبـلـه چراغان تو باشد

من بچـۀ آهــویـم و دنــبال تـو هـسـتـم            آقا بــه دلــم حـق بـده حـیـران تو باشد

این خطّه اگر سبز و بلند است و خدایی            اصلا نه عجیب است که ایران تو باشد

جبریل اگربال وپرش سایۀ عرش است            بر روی سـرش سـایـۀ ایـوان تو باشـد

بیچاره بهـشت است که هـر شام تولـد            حـیـران چـراغـان خـیــابـان تـو بـاشـد

امشب سر سال اسـت بده خرجی ما را

هــم پـنــجره فـولاد و هـم کربـبـلا را

ما درد نهـانی و تــوآن لــطف عـیانی            ما کمتر از ایـنـیـم و تو بالاتـر از آنی

بدجور گره خورده به گیسوی شمائـیم            مـا را ز سـرت وا نکـنـی زود نـرانی

بر فرش حرم گرد وغباریم و نشستیم            ما را نـتـکـانی، نـتـکــانــی، نــتکـانی

ما نیز سفـارش شدۀ فــاطـمـه هـسـتیم            خواهی بکـش اما در دیــگر نکـشـانی

ما را به نفس های تو بخـشیده خداوند            ما را به سـر سـفـرۀ غـیــری نـنـشـانی

گیسوی من از غصه تان پیر شـد آقا

كـو كربــبلا و نـجـفـم! دیــر شــد آقـا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا کلمه غارتگری اصلا شایسته امام نیست و بیشتر مدح شبیه به ذم است

شیرین ترازاین شیوۀ غارتگری ات نیست         فریاد که دل خواه تر ازدلبـری ات نیست

داستان پناه بردن آهو به امام رضا علیه السلام از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد علیه السلام در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق علیه السلام در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا علیه السلام ترکیبی از این چند روایت باشد  دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲ البته شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۲۸۵ روایتی از پناه بردن یک آهو به حرم و مرقد امام رضا علیه السلام نقل کرده است که مدت ها بعد از شهادت ایشان رخ داده استِ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

من بچـۀ آهــویـم و دنــبال تـو هـسـتـم            آقا بــه دلــم حـق بـده حـیـران تو باشد

مدح و ولادت امام رضا علیه السلام

شاعر : محمد مهدی عبدالهی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

دیر وقـتی ست دلم عـرض ارادت دارد           مـاه ذیعـقـده شـد و قـصد زیـارت دارد

نور می آید از آن دور، سفر نزدیك است             این چنین حضرت خورشید عنایت دارد


حـاجـیـان در تب و تـابِ سـفـر بیت الله              مُحـرم كـوی رضـا كعـبۀ حـاجت دارد

روز میلاد كریم است، كرم حیران است              گوشه چشـمی بـه گـدا نیز كـفایت دارد

كنج ایوان طلا روی لب این زمزمه بود              كـمِ ما هـسـت ولـی شـاه كـرامـت دارد

لحظه ای نیست كه نقّاره به گوشم نرسد              جای جـای حـرمـش روح اجـابت دارد

آن طرف پنجره فولاد چه غوغایی بود              مشهد از جنس بهشت است، قیامت دارد

سـایۀ لـطـف رضا بـر سـر زائـر افـتاد              تـا دم مـرگ دلــم شــوق زیـارت دارد

: امتیاز

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

بالای شعـر خـویش نـوشتم هـوالطیف            تا که کنم ثنای تو ای حضرت شریف

هم پیـرو تو تاج سـر اهـل عـالـم است            هم منکر تو خوار وسرافکنده و خفیف


 این جمله های ناقـص ودر حدّ فهـم ما            در وصف توست کوته و ناپخته و ضعیف

اصلا زبـان الـکـن مـا در مـقـام مـدح            کی میشود به وصف دو چشم شما حریف

ای صـاحـب بـهـشـت حـریم شـما کجا            سعی و صفا و رکن و مقام و منا و خیف

ای مـهربان عـالم و ای هـشتـمین امام

بـر آســتــان قــدس شـما بـارهـا سـلام

شبهای جشن، صحن شما دلـرباتر است            باور کن از بهشـت خدا باصفاتر است

وقـتی فـرشته زائر بی طاقـت شماست            یعــنی ز کـبریا حرمت کـبریا تر است

در خانۀ تو هیچ غـریبی غریبـه نیست            گـویا غـریب پـیش شـما آشـناتـر است

جنــس طـلای تو به خـدا فـرق می کند            اینجا طلا به برکت نامت طلاتر است

وقـتی شفـا درون غبارت نهـفـته است            یعنی غـبار تو ز طلا کـیـمیـاتـر اسـت

بعضی صفات پیش تو برعکس می شوند            داراتر است پیش تو هرکس گداتراست

ایـران به بـرکـت قـدمت مـانـدگـار شد

کـل چـهـار فــصـل دل مـا بـهــار شـد

خورشـیدِ خـانـوادۀ مـوسی بن جعفری            مــولای بـا مـحــبّـتـی و ذرّه پــروری

گـفـتـی ســه بـار دیـدن زوّار می روی            آقا تو در وفای به عـهد از همه سـری

سیمای اهل بیت همه در جمال توست            من مانده ام که فـاطمه ای یاکه حـیدری

ایران الی الابد همه در زیر چتر توست            این آب و خاک راتو زعیمی تو رهبری

کافیست یک اشارۀ تان تا که مثل رعد            بـدخواه شیعه را تو به زانو در آوری

آوازه ات به حـیـدر کـرار رفـتـه اسـت 

آقـا شجـاعـتت بــه عـلمدار رفته است

بـگـذار تـا مــرور کـنـد بـاز نـوکـرت            آن خاطـرات کودکـی خویش در برت

از شـیـشۀ قـطـار سـرک هـا کـشـیده ام            تـا بــنـگــرم ز دور حــریـم مــنـورت

در خاطرات کودکی ام نقش بسته است            آن سنگ های صیقـلی و سبز مرمرت

بـا لـذتـی عـجـیب شـمـردم هـزار بـار            تعـداد زنگ ساعـت زیـبـای سر درت

با شوق پـولی از پدر خـود گـرفـتـم و            انــداخــتـم درون ضـریـح مــطـهـرت

در زیر دست وپای همه سخت مانده ام

تا دست خویش را به ضریحت رسانده ام

آنکس که بارضایت شخصش خدارضاست           فـرزند هــفتم عـلی مرتضی رضاست

از کـودکـی همـیـشه بدهـکـار او شدیم            یک پای خاطرات تمامیّ ما رضاست

نـقّـاره مـی زنـنـد بـیـا خـوب گوش کن            گـویا تـرانـۀ لب آنهـا رضـا رضاست

تا سـفـره دار کــشور مـا هست فـاطمه            سوگند می خورم نمک سفره ها رضاست

بایـد بـه وسعـت کـرمـش اتـکـا کـنـیـم            عمریست خرج هر چه گرفتار با رضاست

زیـبـا تـرین کـلام لـب من تـمـام عـمـر            حس می کنم همیشه همین ذکریا رضاست

عالم کمی ز وسعت صحن امام اوست

یک شعبه از بهشت به دارالسلام اوست

: امتیاز

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسدس ترکیب

آسمان بـر آن شده تا با زمین ساغر زند          مهر خندد بر مه و مه خنده براختر زند

عرشیان را مرغ دل سوی مدینه پر زند          حضرت روح الامین بیت الولا را درزند


بوسه بر خاک ســرای موسی جعفر زند          دم ز وصــف بضعۀ زهرا و پیغمبر زند

در کــنار نجــمـه مـاه مرتضی پیدا شده

یا به طــور مـوسی کاظم رضا پیدا شده

آفــرینــش را بــه تــن روح مجـرّد آمده          مـژده در ذیــقعده از عــیدی موءّید آمـده

عــالــم خلــقت بــه از خـلد مـخـلّـد آمده          جـلــوه گـر حــسن خدای حیّ سرمد آمده

شیـرحـق در کعـبـه یا درمکّه احمد آمده          اهــل عــالَم عــــالِم آل محمّــد (ص) آمده

کیست این استاد دانشگاه کل حق راولی است

قبلۀ هفـتم امام هـشتم و ســوّم علی است

این پسر مرآت حُسن بی مثــال داوراست          این پسرهم مصطفی هم فاطـمه هـم حیدراست

این پسر قرآن بابا روی دست مــادراست          این پسردرهفت دریای ولایـت گوهراست

بهر ما ایـرانیان او شعـبه ای از کوثـر است             این رئوف اهلبیت این بضعۀ پیغـمـبراست

نجمه الحق یک جهان جان درجهان آورده ای

خــلق عالــم را امــام مهـربان آورده ای

مـاه آمـد در زمـین شد آسمان پروانه ای          اختران دلـداده خورشید فلک دیـوانه اش

مرغ دلم در بند دام و در هوای دانه اش          ملک دین از مقدمش آباد و دل ویـرانه ای

خــضر در بــزم ولایت تـشنۀ پیمانه اش          بحر رحمت جرعه ای ازجام سـقـّاخانه اش

غیر از این مولا که عالم ملتجی براوشود

کس ندیده شهریــاری ضامن آهــو شــود

آتش از بهر مُحبّ او گـلستــان مـی شود          دوزخ از فیض نگاهش باغ رضوان می شود

اشک با یاد غمش دریای غفران می شود          درد با خاک رهش بی نسخه درمان می شود

سنگ در صحنین اولعل بدخشان می شود          ریگ دردست گدایش دُرّ ومرجان می شود

گر بخواهد از دل آتـش عبـیر آیـد برون

وردهد فرمان زنقش پرده شیر آید برون

مهــر گیــرد وام از مهـر رخ تــابـان او          مه کم از خشـت طلا در گـوشۀ ایـوان او

آسمـانها قطــعه  ای از سـفــرۀ احسان او          آسمانی هــا، زمیــنی ها، هـمه مهمان او

بوالحسن کـنیه، علی نام ورضا عنوان او          شـهــریاران جهان خــاک در دربــان او

دوست درکویش نه تنهاسرفرازی می کند

دشــمن ار آیـد از اومهمان نوازی می کند

ای جمال حضرتت آئــینــه ربّ جــلـیــل          ای زبــانت بـا خدا در گفتگو بی جبرئیل

زائر قبرت هزاران نوح و موسی و خلیل          ماهِ رویت مشعـلِ انّـا هــدیــنـه السّــبــیل

مصطفی را بضعه و موسی ابن جعفر را سلیل          خاک کویت عطر جنّت آب جویت سلسبیل

ای تو را در آستین دست عطوفت اهلبیت

هم رضــای اهــلبیتی هــم رئوف اهلبیت

من اگر خوارم به گــلزار ولا خــار توأم          گر چه سربـار شمــایــم عــبد دربار توأم

مستمنـدی دردمــندی ســر بــدیــوار توأم          هم گرفــتــار دل اســتم هــم گرفـتار توأم

شکرحق عمری گدای کوی و دربار توأم            بـا نــگــاه لـطـفـت آقــا بـیـن زوّار تــوأم

یا بده جانی دگر یا جان مـن از تــن بگیر

من تو را میخواهم از تو، تو مرا از من بگیر

کیستم مـن سائــلی امــیّـدوارم یــا رضــا          تو گُل گلهائی و مــن خار خارم یـا رضا

این امیــدم این گــناه بــی شمارم یا رضا          این دل خون این دو چشم اشکبارم یارضا

جز گنه بر درگهت چیزی ندارم یا رضا          شرمسارم شرمســارم شرمسارم یا رضا

هرچه بودم هر که هستم تو پناهم داده ای

کی جوابم می کنی اکنون که راهم داده ای

من ز دور از کودکی دور شما گردیده ام          با شما از خردسالــی آشـنــا گــردیــده ام

بر سر کوی تو ای مــولا گــدا گردیده ام          سائلی بودم که گرد این سرا گــردیـده ام

گر چه خم از بار سنگین خـطا گردیده ام          شرمگین از اینهمه لطف وعطا گردیده ام

با شما بگذشته از آغــاز شــادیّ و غــمم

هر که هستم خاک زوّار حریمت میثـمـم

: امتیاز
نقد و بررسی

در تمامی سایتها حتی سایت نخل میثم استاد سازگار بیت سوم بند سوم با کسر یک مصرع و در بند هشتم نیز با کسر یک بیت آمده است لذا جهت رفع نقص یک مصرع به بند سوم و یک بیت به بند هشتم اضافه شد

بهر ما ایـرانیان او شعبه ای از کوثر است             این رئوف اهلبیت این بضعۀ پیغـمـبراست

شکرحق عمری گدای کوی و دربار توأم            بـا نـگــاه لـطـفـت آقــا بـیـن زوّار تـوأم

داستان پناه بردن آهو به امام رضا علیه السلام از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد علیه السلام در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق علیه السلام در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا علیه السلام ترکیبی از این چند روایت باشد  دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲ البته شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۲۸۵ روایتی از پناه بردن یک آهو به حرم و مرقد امام رضا علیه السلام نقل کرده است که مدت ها بعد از شهادت ایشان رخ داده استِ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

غیر از این مولا که عالم ملتجی براوشود           کس ندیده شهریــاری ضامن آهــو شــود

 

 

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

سخن به مدح تو بايد فصيح و كامل گفت            هم از شكوه مقامت، هم از فضائل گفت

شبيه صائبِ صاحب سخن قصيده نوشت            غزل غزل سر زلف تو را چو بيدل گفت


نه چند مـثـنـوي و قـطـعـه و غزل، بايد            كه شرح قصۀ حسن تو در رسائل گفت

عبا، نه... اينكه گداي شما شدم كافيست            حديث حسن تو كي مي توان چو دعبل گفت

تفضلي ! كه فقط از تو خوانده ام يك عمر            و من نگفته ام و هر چه بود اين دل گفت

زلال اشـك مـرا از تــبــار كــوثــر كـن

در آســمــان دو دستت مـرا كـبـوتر كن

به قـفـل بسـتـه كـلـيـد اجابت است اينجا            كه آستانه ی جـود و كـرامت است اينجا

به دلـنـوازي جـان در رواق او بـنـشـين            چرا كه قبر مسيحاي عـترت است اينجا

بـكـوش تا پـرِ پــروانه اش شوي،‌ زيرا            پر از تـلأ لـؤ شـمـع هـدايـت است اينجا

زلال اشك تو از چشمه ی خـلـوص دل            هميشه إذن دخــولِ زيــارت اسـت اينجا

نه ديدن حرم و قبر و صحن و گـلدسته            هدف وصال حقيقي حضرت است اينجا

دوباره كـسـبِ ثـواب هــزار حـج كردم

طـواف قـبــرِ تو يا ثـامن الحـجـج كردم

ببين كه حال و هواي حرم چه عرفانيست            پر از بلور و كبوتر پر از چراغـانيست

به لطف گنبد و گلدسته هاي زر پوشش‌            هميشه صحن حرم پر فروغ و نورانيست

كجاست روضۀ رضوان به غير از اين مرقد            كجاست جنت الأعلي اگر كه اينجا نيست

صـداي پـر زدن بال جـبـرئيل است اين            در ازدحام حرم گرمِ عـطـر افـشـانيست

حديث سـلـسـلـه از يادمان نخواهد رفت            ولايتت به خدا شرطي از مـسـلـمانيست

هــزار مـرتــبــه شــكـر خدا كه نور تو            چراغ زنـدگـي مــردمــان ايــرانـيــسـت

كتاب رأفت و مـهـرت پـر از حكايت ها            نظيرِ قصه ی آن پـيـر مـرد سـلـمانيست

ز يــادِ مــردمِ ســايــه نــشــيـن ايـوانت

نـرفــتــه خـاطــره هاي نــمــاز بارانت

ســلام! مـظـهـر يكتاي « ليس إلا هـو»            سلام ! حضرت خورشيد! ماهِ يوسف رو

مــقــام عـصـمـتـتـان « إنما يـريد الله »            قـســم بــه اشــهـــد أن لا الـــه الا هـــو

شبي نشان بده از باب « يطمئن قلوب»            به چشم خسته­ مان گوشه اي از آن ابرو

دخــيــل گــريــه بـبـنـديـد زائـران اينجا            به حلـقه هاي ضريح مطهـر از هر سو

چـگـونـه ضامن دلـهـاي ما نخـواهد شد            رئوف شــهــر كه كرده ضـمـانـت آهـو

خوشا به حال كسي كه شـبـيه اهل نظر            به خدمت حـرمـش گـيـرد از مژه جارو

غــبــاري از اثـر رفـت و آمــدش شايد

شـبـيـه فرش حرم بر روي سرش باشد

هـمـيـشه باغ لبش غـنچه ی تبسم داشت            كه خنده با لب نـورانـيـش تـفـاهم داشت

تمام عـمــر شـريـفـش، مكـارم الأخلاق            به لحـظه لحظۀ اوقـات او تـجـسم داشت

اگر امــام رئــوف است، بسكه هـمواره            به سينه دغـدغـۀ مـشـكلات مردم داشت

بــراي رزق تــمــامِ كــبــوتــران شـهر            حياط خـانـۀ آقـا هـمـيـشـه گــنــدم داشت

هر آنكه جرعه اي از جام معرفت نوشيد            سري به خاك قــدوم امـام هـشـتـم داشت

و هــر فــرشــتــه بــراي تــبــرك بالش            به خــاك راه امـامِ رضـا تــيــمـم داشت

براي ما به جز اين آستان پـناهي نيست

از آسـمـانِ حـرم تا بهـشت راهي نيست

تويي كه اين همه دارالـشـفايِ دل داري            نرفتــه از حــرمـت نـا امـيــد بـيـمـاري

دوباره نـغـمــه ی نـقّــاره خـانـه مي آيد            شفا گـرفـتــه كـسـي با تـفـضّـلت ! آري

كجاست گوش دلي تا كه بشنود هر روز            از اين تــرنــم نــقــاره بــانـگ بـيداري

دو بال پر زدنت را قــنــوت اشكت كن            ببين بـراي پــريــدن عـجـب سـبـكـباري

دوباره پـنتجـره فولاد و إذن كرب وبلا            ميان صحـن حـرم شد چه گريه بازاري

دوبــاره روضـه گـرفـتـنـد زائران اينجا            بياد مشك عطش نوش و خشك سرداري

رهاست در نـفـس اين حرم شـمـيم ياس

به ياد عـلـقـمـه و قـبـر حـضرت عباس

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان پناه بردن آهو به امام رضا علیه السلام از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد علیه السلام در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق علیه السلام در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا علیه السلام ترکیبی از این چند روایت باشد  دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲ البته شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۲۸۵ روایتی از پناه بردن یک آهو به حرم و مرقد امام رضا علیه السلام نقل کرده است که مدت ها بعد از شهادت ایشان رخ داده استِ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

چـگـونـه ضامن دلـهـاي ما نخـواهد شد            رئوف شــهــر كه كرده ضـمـانـت آهـو

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : قاسم صرافان نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

مریـض آمـده امــا شـفــا نمـی‌خـواهــد           قسم به جان شما جز شما نمی‌خواهد

برای پیـش تو بودن بهانه‌ای کافی‌ست           بهشت لطف کــریمان بها نمی‌خواهد


دلیل ناله‌ی من یک نگاه محبوب است           وگرنه درد غـلامـان دوا نمی‌خـواهد

فــقــیــر آمدم و دلـشـکـسـته پـرسـیدم:           مگر که شاه خراسان گدا نمی‌خواهد؟

هـمـین قدر که غـباری بر آستان باشد           رواست حاجت عاشق، دعا نمی‌خواهد

تـو آشـنـای خـدایـی، کـدام رهـگـذری           در این جهان غریب آشنا نمی‌خواهد؟

بـبـین به گـوشـه‌ی صحنت پـناه آوردم           مگـر کـبـوتـر آواره جـا نمی‌خواهد؟

به حکم آنکه «علیک الرفیق ثم طریق»           دلم بدون رضا (ع) کربلا نمی‌خواهد

خدا مرا به طواف تو مـبـتلا کرده‌ست           طواف کعبه بخواهم، خدا نمی‌خواهد

نگـفـتـه است، حـیـا کرده شاعـرت آقا           نگفته است، نه اینکه عبا نمی‌خواهد

: امتیاز
نقد و بررسی

 بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی حذف شد

دلم به عشق تو تا آسمان هشتم رفت             نماز در حَرَمت «اهدنا» نمی‌خواهد

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد شرافت نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

با زمـزمـی به وسعت چـشــم تر آمدم            تا محـضـر زلالـتـرین کــوثــر آمدم

قسمت نشد که بال و پری دست و پا کنم            اما به شـوق دیــدن تــو با سـر آمدم


گـفـتند زائــر حـرمت زائــر خـداست            مُحرم تر از همیشه بر این باور آمدم

اینک مدیـنه النبی ام مشهد الرضاست            با نام تو به مـحـضـر پیـغـمـبر آمدم

از حس و حال روشن معراج پُر شدم            وقتی به خاکـبـوسی «بالاسر» آمدم

حسی کـبـوتـرانه گرفـته ست جان من

«پایین پای» تو شده هـفت آسمان من

در این حـریـم قـدسـی سر تا سر آیـنه            روشن شده به نور تو چشمم هر آینه

گرد و غبار صحن تو را می خرد به جان            همواره بوده است بر این باور آینه

پر می کشد از این همه قلب شکسته آه            سر می زند از این همه چشم تر آینه

عکس ضریح توست که در قاب چشم هاست            یا عکسی از بهشت نـشـسته بر آینه

گـم کــرده دارم، آمــده ام با نـگــاه تو            پــیــدا کـنم تـمـام خـودم را در آیـنه

لـبــریــز روشــنـی است تـمام رواقها

آئــیــنــگی ست جــان کــلام رواقــهـا

شب های گریه تا به سحر حرف می زنم            با واژه واژه خون جگر حرف می زنم

شمعم که گریه میکنم و گـریه می کنم            با قطره قطره آتش تر حرف می زنم

روح لطیف تو شـده سنگ صبـور من            گویی که با نسیم سحر حرف می زنم

گـاهی کـنـار پنـجـره های ضـریح تـو            گاهی در آسـتانۀ در حرف می زنم

شبهای بــارگــاه تو را درک کـرده ام            از «لیله الرغائب» اگر حرف می زنم

بر لب رســیــده از قـفـس سیـنه آه من

حـرف دل است روی زبــان نگـاه من

روی تو را ستاره ی اشراق خوانده اند            خوی تو را «مکارم الاخلاق» خوانده اند

دست تورا که خالق لطف و کرامت است            روزی رسان انفس و آفاق خوانده اند

باران مـهـربــانی بی وقــفــه ی تو را            شان نزول سـورۀ انـفـاق خوانده اند

در مذهب نگاه تو غم حرف اول است            چشم تو را پیمبر عـشاق خوانده اند

هفت آسمان و رحمت «شمس الشموسی» ات

ذرات خاک و لطف «انیس النفوسی» ات

: امتیاز

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد شرافت نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

نه دعـبـلم نه فـرزدق که شاعـرت باشم            که شاعرت شده مـقـبـول خاطرت باشم

نه آهـوام، نه کـبـوتر که ضـامـنم باشی            و یــا پــرنــدۀ صحـن مـجــاورت بـاشم


نه آن دلی که به معنا رسم نه آن چشمی            که مـثـل آیـنـه حــیــران ظاهرت باشم

ولی زلطف مرا هم گدای خویش بخوان            که با تو صـاحب دنـیـا و آخـرت باشم

همیشه سفرۀ مهمان نوازی ات باز است            اجـازه مـیـدهـی ام گـاه زائـرت بـاشـم؟

اجـازه مـیـدهی ام گـاه از تو بـنـویـسم؟            به عـمر چند غـزل -آه- شـاعـرت باشم

: امتیاز

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : مجید لشگری نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

دلی که جز تو در آن خانه میکند دل نیست            شبیه دل بـود و غیر تکه ای گل نیست

الا ســفـیـنـۀ نـوحـم بـگـیــر دست مـرا            در این تـلاطم دریا امـیـد ساحل نیست


گـنـاه، سد رسیدن به کـوی جانان است            کسی که یاد تو باشد ز دوست غافل نیست

دلی که خانۀ مـحـبـوب می شـود دیگر            بـرای عرض ارادت به غیر مایل نیست

اگر چه لحظۀ مرگ و رحیل جانکاه است            ولی کنار تـو مردن زیاد مشـکل نیست

در این مسیر، گدایی ز درگهت شرط است            کسی که واله خال تو نیست، عاقـل نیست

« قبول خاطر کوی رضا شدن شرط است            هر آنکه شعر سراید، شبیه دعبل نیست»

: امتیاز

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

شب بود و شور بود و سلام فـرشته ها            از عـرش تا به فـرش، قـیـام فرشته ها

بــاران شــور بـود و بـام فــرشـتـه هـا            شب بود و گرم سجـده تـمام فـرشته ها


قـلـب فـرشتـه ها پُـر عـطـر خـدا شـده

امـشب فـلـک اسـیـر نگـاه رضـا شده

موج کـرم به اوج تـلاطم رسیده است             ناز و نماز و شوق و تبسم رسیده است

داوود عـاشـقـی به تـرنّـم رسـیده است            کعـبه کجاست قـبـله هفـتم رسیده است

گویی خـدا تـمامی خود را کشیده است

پیش از ازل که روی رضا را کشیده است

هر پنـجـه ای که شانـۀ گیـسو نمی شود            هر قـبـله ای که گـوشـۀ ابـرو نمی شود

هر جذبه ای که عکس هو الهو نمی شود            هر دلـبـری که ضـامن آهـو نمی شـود

پا می نهد به بال ملک هر که یاد اوست

تا جـبـرئـیل خـادم باب الـجـواد اوست

زلفی ست گشوده و دل شیدا نمانده است            در ازدحـام، جـای تمـاشا نمـانده است

مجنون که هیچ ، رونق لیلا نمانده است            سر را بـریـده اند، زلیـخا نمـانـده است

باغ بهـشتی کاشی گـلـدسته های اوست

عـباس دل سـپـردۀ دار الشـفای اوست

در بـرکـه ها تـمـوّج دریـایـی اش ببـین            در آسـمـان شـکـوه اهـورایی اش ببـین

در قلب طوس سفرۀ زهـرایی اش ببین            خـانـه به خـانـه سایـۀ آقـایی اش بـبـین

خـورشـید اگر نگاه به ایـوان طلا کند

بـاید غـبـار گـردد و کـارش رهـا کند

با گوشه چـشم تا که نگاهی به ما کنی            کـار هـزار مـعـجـزه و کـیـمـیـا کـنـی

مشکـل بهانه است که ما را صدا کنی            تـا کـاسـه هـای خـالـی ما را طـلا کنی

جز گـوشه های صحن تو آقا کجا روم

کی با کبوتران اهل حرم کـربلا روم؟

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان پناه بردن آهو به امام رضا علیه السلام از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد علیه السلام در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق علیه السلام در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا علیه السلام ترکیبی از این چند روایت باشد  دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲ البته شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۲۸۵ روایتی از پناه بردن یک آهو به حرم و مرقد امام رضا علیه السلام نقل کرده است که مدت ها بعد از شهادت ایشان رخ داده استِ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

هر جذبه ای که عکس هو الهو نمی شود            هر دلـبـری که ضـامن آهـو نمی شـود

دو بند زیر به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعه کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَسُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعیت شان نبوت حذف شد

موسی گدای خانۀ موسی مرتضی ست            عیسی دخیل جلوۀ سینای مرتضی ست

امشب شب تبسم زهرای مرتضی ست              آیینه ی شکوه سراپای مرتضی ست

گیرم بهشت مست می حوض کوثر است

فواره های صحن رضا دیدنی تر است

نقاره می زنند مسیحی شفا گرفت             نقاره می زنند خلیلی عطا گرفت

نقاره می زنند کلیمی بها گرفت         یوسف دوباره سرمه زپایین پا گرفت

با دستهای لطف تو آزاد میشویم

وقتی دخیل پنجره فولاد میشویم

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : قاسم صرافان نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

مـثـل کـبـوتـری شـده‌ام جَـلـدِ خـانـه‌ات           خـو کـرده‌ام به خــاطـره آب و دانـه‌ات

هی می‌خورد هـوای عجیبی به گونه‌ام          هی می‌کـنـم دوبـاره سـحـرها بـهـانه‌ات


انگــار عـادتـم شده در شهـر گـم شـوم          پــیــدا کـنـی دوبــاره مـرا با نـشـانـه‌ات

در من هزار رشته غزل تاب می‌خورد          با مـوج زلـف‌های تو بر روی شـانه‌ات

پـر می‌شـود رواق تو از رنـجــنـامه‌ام           پُـر می‌کـنـی عــروق مـرا بـا تـرانـه‌ات

یک گله آه و آهو از این دشت می‌گذشت          یک دسـتـه دست‌هـای تــمـنـا روانـه‌ات

من کشتی شکسته‌ام، ای ناخدای عشق!          پـهـلـو گـرفـتـه‌ام به خــدا در کـرانـه‌ات

در لحـظـه‌هـای پر تـپـش اولـیـن سلام          بـا آن نـگــاه مـشــرقــی شــاعــرانـه‌ات

رد می‌شوی مقابل شاعر که بسته است          دل در ردای مـخــمـلـی روی شــانـه‌ات

: امتیاز
نقد و بررسی

 بر دشتهای خشک من انگار می‌چکد              انگور- واژه‌های دلِ دانه دانه‌ات

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

گلدسته های مرقدتان پایه های عرش            فانوس های سـاحل بی انتهای عـرش

زوار خــاکــی حـرمت کبـریایــی اند            سـرگرم کار و کسب شریف گدایی اند


لاهــوتــیــان مـقـلـد احــکــام عشقـتان            می خــوارگــان دائمی جام عـشـقتان

ای قــبــلـۀ نــیـاز سـمــاواتـیـان رضا            پــیــر مُــغــان دیــر خـراباتیان رضا

صدها سـتـاره، مست شراب نگاهـتان            بال فـرشـتـه های سما فـرش راهـتان

امشب دخیل پـنـجـره فــولاد می شوم            در بیستون عشق تو فـرهـاد می شوم

ای نــور لایــزال، بـگــو با دلم سخن            شد بقعـۀ مـطـهــرتان کــوه طـور من

شیرین دهن،حدیث تو طعم عسل دهد            زیبا سخن، کـلام تو عـطـر غزل دهد

آقا نـگـاهـتـان به گـلـم روح داده است            تاثیر چشم های شما فوق العاده است

از زیـر قـبـۀ تو به مـعــراج می روم            دیــوانــه وار در پی حــلاج می روم

قـرآن مـقـام شامخ تان را ستوده است            گـنـجـیـنۀ حقایق خود را گشوده است

با گوشه چشم فـاطمی خود چها کنی!            سـنـگ سـیــاه قـلـب مرا کـهـربا کنی

من از پل صراط جزا پـرت می شوم            دستـم اگر به روز قــیــامت رها کنی

آقا چه می شود که مرا در صف حساب            از لا به لای آن هــمــه آدم سـوا کنی

آقا چه می شود که شوم مَحـرم و شما            من را برای دیــدن زهــرا صدا کـنی

آقا سـعـادت دو جـهـان قـسـمـتـم شود            یک بار اگر برای غلامت دعا کنی...

: امتیاز
نقد و بررسی

 ابیات زیر به دلیل ایرادات محتوایی و مغایرت با مضامین جامعه کبیره و همچنین تشبیه های اغراق آمیز و به دور از واقعیت و عقل حذف گردید

بر ساحت ضریح تو انس و ملک دخیل          آیینه کاری حرمت کار جبرئیل

 هرلحظه فطرس آمده پابوسی شما             طفلی همیشه مانده پرش زیر دست و پا

 پیغمبران ز محضرتان فیض می برند           بهر کبوتران حرم دانه می خرند

 روح الامین به لطف شما دل سپرده است           او با کبوتران حرم دانه خورده است

من کافر نگاه اهورایی توأم             مجذوب طرز خنده ی زهرایی توأم

 در بین پیروان تو ملحد ترین منم           زندیقی رسیده به مرز یقین منم

 تا بت پرست کعبه ی خال شما شدم          زاهد ترین خلیفه ملک خدا شدم

 از زیر قبه ی تو به معراج می روم           دیوانه وار در پی حلاج می روم

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

این چه حسی است که امشب به دلم پاداده            به من کــور چـنـیـن میـل تماشا داده

خانه حضرت مـوسی شده وادی بهشت            گـوئـیـا باز خـدا حضرت عیسی داده


مریم است اینکه در آغوش خود عیسی دارد            یا خــدا فــاطــمــه را مولد زیبا داده

چـه کـسـی آمـده که بـاز عـطـش آورده            نـکـنـد بـاز خـدا حـضـرت سـقـا داده

نـبـی آمد,علی آمد، حـسـن آمد,نه حسین            همه را دست خـدا بر رخ او جاداده

خوش بحال دل ماچون حرمش ایران است            پـرچـم نـوکـریش فـاطـمـه بر ماداده

حرمت وادی طوراست که حاجت دارم            خـادم پـیـرحـرم حـاجـت من را داده

روز اول به تو و گـنـبـد و گـلـدسـته تو            حـضـرت ذات احـد نـمـره بــالا داده

صحن توصحن بهشت است خدایی چونکه            نقشه صحن تورا حضرت زهرا داده

: امتیاز
نقد و بررسی

در بیت زیر به درستی منظور شاعر مشخص نیست و معنای درستی ندارد

چه کسی آمده که باز عطش آورده                 نکند باز خدا حضرت سقاداده

 اگر در بیت زیر منظور حاجت معنویی باشد که اغراق است و این امر مختص ائمه است آن هم به اذن الهی

حرمت وادی طوراست که حاجت دارم          خادم پیرحرم حاجت من را داده

بیت زیر نیز دارای ایراد محتوایی در مصرع دوم هست

صحن توصحن بهشت است خدایی چونکه         نقشه صحن تورا حضرت زهرا داده

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : علی اکبر لطیفیان نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

آنـانـکـه عـاشـقـنـد بـه دنـبـال دلــبـرنـد           هر جا که می رونـد تعـلق نـمـی بـرنـد

از آنـچـه کـه وبـال بـبـیـنـنـد خـالـی انـد           عـشـاق روزگار، سبـکـبـال می پـرنـد


پرواز می کنند به هر جا که جلوه ای ست           گـاهـی مـلائک اند و گـاهی کـبـوتـرند

دل را به دست هر کس و ناکس نمی دهند           دلــداده ی قــدیـــمــی آل پــیـمـبــرنــد

آنان که عـاشـق عـلـی و فـاطـمـه شدند           مـدیـون خانواده موسی بن جـعـفـرند!

ما عاشـقــیــم عـاشـق زهـرا و حـیدریم

ما شیـعـیان کشور موسی بن جـعـفـریم

آدم بـدون مـهــر تـو انـسـان نـمی شـود           سلمان بدون عـشـق مسلـمان نمی شود

آن گردنی که تـیـغ تو را بوسه می زند           سوگـند می خـوریم، پـشـیمان نمی شود

وقـتی کـبـوتـران حـریـمت، گرسـنـه اند           گـنـدم برای سـفـره ما، نـان نمی شـود

بایـد هزار قـرن، حـکـومـت کـنی مـرا           بی تو دل رمـیـده، که درمـان نمی شود

تـو هــشـتــمـین پــیـمـبـر قـرآنـی مـنـی

حــق خــدا و حــق مــســلــمـانی مـنـی

تو آسمان عـشـقـی و خـورشید گـنـبـدی           خورشید هشتمی و به ایران خوش آمدی

تو کــربــلایی و نــجــفی و مـدیــنـه ای           یعنی شهید و شاهد و مشهود و مشهدی

هر چشمه ازعلوم، به قلب تو جاری است           با این حـســاب، عــالــم آل مـحـمـدی

تـو آمــدی و آمــدنت رفـتـنـی نــداشـت           مانـنـد آفـتـاب تــو در رفـت و آمــدی

ای آبروی جن و ملک خـاکــبـوسی ات

عـالم فـدای جـلـوه شـمس الشموسی ات

زائـر شـدم نـسـیـم، صدای مـرا گـرفت           از دسـتـم الـتـمـاس دعـای مرا گرفت

یک شب کـنـار پـنـجـره فـولاد، مـادرم           آن قـدر گریه کرد، شـفـای مرا گرفت

یک پــارچه گره زد و تا سال های سال           « سهـمـیه امـام رضـا » ی مرا گرفت

صحن تو، آسـمان تو، گـنـبد طـلای تو           حتی برات کـرب و بـلای مرا گرفت

ایــمــان نداشـتـم که ضمانت کـنـی مرا           تا ایـنکه آهـو آمـد و جـای مرا گرفت

ای دسـتـگــیـر صبح قیامت سرم فدات

هم خــانــواده هم پــدر و مــادرم فدات

ای مـهــربـانــتــرین کــرم سـفـرۀ گــدا           یا ایـهـا الــرئــوفی و یا ایـهـا الـرضا

امشب خدا کند که تو را ای حضور سبز           این قـوم اشــتــبــاه نـگـیـرنـد بـا خــدا

ای لـطف بی نـهـایـت شـبـهـای زائران           یکـبـار ما، سـه بار شـما، پیـش ما بیا

با گریه های تـوست اگر گـریه می کنیم           ای روضه خـوان گـریـۀ ابن شـبیب ها

یابن شـبـیب گـریه فـقـط بر غـم حـسین           یابن شـبـیب گریه فـقـط بـهـر کـربـلا

یـا بن شـبـیب جـد مـرا ســر بـریـده انـد

پـیـش نـگــاه عــمـه مـا سـر بـریـده اند

: امتیاز
نقد و بررسی

 ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی که بیشتر مدح شبیه به ذم است؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

باید هزار قرن ، حکومت کنی مرا            سلطان چند روزه ، که سلطان نمی شود

 صحن تو، آسمان تو، گنبد طلای تو          حتی مجال کرب و بلای مرا گرفت

 بیت زیر بیشتر مدح شبیه به ذم است و نوعی منت گذاری است ضمن اینکه امام برای هدایت آمده است نه سروری!!! لذا بیت زیرحذف شد

تو خوب جایی آمده ای سروری کنی            هر رعیتی که رعیت ایران نمی شود

با توجه به عبارت وخزان العلم در زیارت جامعه، ائمه از تمامی علوم الهی بهرمند هستند نه فقط نه علم لذا تغییر داده شد

نُه چشمه از علوم، به قلب تو جاری است            با این حساب ، عالم آل محمدی

داستان پناه بردن آهو به امام رضا علیه السلام از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد علیه السلام در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق علیه السلام در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا علیه السلام ترکیبی از این چند روایت باشد  دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲ البته شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۲۸۵ روایتی از پناه بردن یک آهو به حرم و مرقد امام رضا علیه السلام نقل کرده است که مدت ها بعد از شهادت ایشان رخ داده استِ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

ایــمــان نداشـتـم که ضمانت کـنـی مرا           تا ایـنکه آهـو آمـد و جـای مرا گرفت

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محسن عرب خالقی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

بـايـد به قـد عـرش خــدا قــابـلـم کـنـنـد            شـايـد به خـاک پــای شـما نـازلـم کنـند

دل می کنم از آنکه دل ازتو بريده است            دل می دهـم به دست تو تا بی دلـم کـنـند


امشب کـميت شـعـرم اگر لـنگ می زند            فـردا به لطف چــشم شـمـا دعـبـلم کنند

ايــمـان راسـتـيـن هــزاران رســول را            آميخـته اگر که در آب و گـلـم کـنـنـد...

شايد خدا بخواهد و با گـوشه چـشـم تان            بـر رتــبــۀ غــلامـی تـان نـائـلــم کـنـنـد

وقـتـی سـرشت آب و گـلم را ازل خـدا

بر آن نـوشت رعـيـت سـلـطـان ارتضا

در هشتمين دمی که خدا بر زمين دميد            بوی بـهـشـت هــفــتـم او ناگهـان وزیـد

از شش جهت نسيم خبر داد و بعد ازآن            از پــنــجــره صــدای اذان خـدا رسـيـد

چار عنصر از ولادت او جان گرفته اند            يعنی زمين به يـمن وجودش نفس کشيد

از صلب سومين گـل سرخ خدا حـسين            ايــران گــرفــتـه بـوی دو آلالـۀ سـپـيـد

از هشت بـيـخـود اين همه پـايين نيامدم            يک حرف بيشتر چه کسی از خدا شنيد

تـوحـيد، حـرف مـحـوری دين انبياست

شرط رضا به حکم أنا من شروطهاست

از بـرکـتـت نــبــود اگر، نـان نداشـتـيم            بـاران نــبـود غـيـر بــيـابـان نـداشـتـيـم

سوگـند بر تو ای سر و سـامـان زندگی            بی تو نه سر که اين همه سامان نداشتيم

اين حوزه ها نفس به هـوای تو می کشند            لـطـفـت اگر نـبـود، مـسـلـمان نداشـتـيم

اي آرزوی هــر ســفــر دل از ابـــتــدا            ما قـبـله ای به غـير خـراسـان نداشـتـيـم

ما رعيت ری ايم که سلطان به جز رضا            اربـاب جـز حـسـين در ايـران نداشتـيم

خون حسين دررگ ودرريشۀ من است

عـلـم رضـا  مـعّـلـم انـديـشـۀ من اسـت

بالا بلند گـفته که طوبی تر از تو نيست            يوسف به حرف آمده زيباتر از تو نيست

گــفــتــنــد پــارۀ تـن پـيـغــمـبـر مـنــی            انگار بعد فـاطـمـه زهراتر از تو نيست

بـرگ درخـت کـاشــتـۀ دسـتـهــای تــو            باشد گـواه ما، که مسيحاتر از تو نيست

اين قطره ها به سمت شما رود می شوند            آخر در اين ديـار که درياتر از تو نيست

مــا تـشـنــه ايم، تـشـنـه دست نـوازشت            آبی در اين سراچه گواراتر از تو نيست

اين کوهها به عشق شما هشت مي شوند

يــادآوران نــام تو در دشـت می شـونـد

آرامــشـی اگـرچـه سـراسـر تـلاطـمـی            دريـــای بــيــکــرانــۀ امـيــد مــردمــی

بــنـــد آورد زبــان مــرا بـــارگــاه تــو            ای آنـکـه رســتــخــيـر عـظـيـم تکـلمی

هـر بـار نـام مـــادرتــان را مــی آورم            گـل می کـنـد کــنــاره اشـکـت تـبـسـمی

شـاعر کنار حُـسن لـب تو سروده است            روئــیــده لاله در دل اين سـبـز گـندمی

من چون غـبار گرم طـوافـم به دور تو            تو قـبـلـه گاه هـفـتـم و خورشيد هشتمی

در هفت شهر عشق به جز تو که ثامنی

آهوی چـشـم های مرا نـيـست ضـامنی

چـشـم امـيـد بر در لطف تو بـسته است            هر زائری که گوشۀ صحنت نشسته است

بــاراني است حـال و هـواي دو ديده ام            اينجا هـميشه کاسۀ چـشمم شکسته است

از باب جـبـرئـيـل به پــا بـوست آمــدن            از آسمان رسيده و رسمی خجسته است

آن پـيـرمـرد تـشنه در آن گـوشـۀ حـرم            از راه دور آمـده و سـخـت خـسته است

با صد امـيـد حـاجت اين بار خـويش را            با پارچه به پـنـجـره فــولاد بـسته است

وا شد گره ز پارچه، حاجت روا شده است

يعنی که زائـر حـرم کــربـلا شده است

بـا يــاد خــاطـرات سـفــر با عـشـيره ام            بر عکـس يـادگاری با صحـن، خـيره ام

از بـس دلـم شـکـسـتـه بـرای زيــارتت            با اشک شـوق گرم وضـوی جـبـيـره ام

ياد غــروب هـای زيــارت هـنــوز هـم            گـاهی پی دو جـرعـۀ جـامـع کـبـيـره ام

يـا " قــادة الـهــداه و يـا ســادة الــولاه"            مستـبصرٌ بـشـأنـکـم، اين است سـيره ام

فـرمـوده ايد ؛ فـعـلـکـم الخـيـر يا رضا            ای هـشـتـمـين کلامـکـم النـور، تـيـره ام

از بس گـنـاه دور و برم را گرفته است            چون تک درخت خشک ميان جزيره ام

ما هـم شـنـيـده ايـم کـه فـرمـوده ای شـما            هـسـتــم در انـتـظـار ظـهـور نـبـيــره ام

 دعـبل کجـاست تا بنويسد در اين فراز

عجل عـلی ظـهـورک يا فارس الحجاز

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان پناه بردن آهو به امام رضا علیه السلام از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد علیه السلام در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق علیه السلام در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا علیه السلام ترکیبی از این چند روایت باشد  دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲ البته شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۲۸۵ روایتی از پناه بردن یک آهو به حرم و مرقد امام رضا علیه السلام نقل کرده است که مدت ها بعد از شهادت ایشان رخ داده استِ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

در هفت شهر عشق به جز تو که ثامنی            آهوی چـشـم های مرا نـيـست ضـامنی